صبح مادرم منو

صبح با هزار بد بختی مادرم منو بیدار کرد رفتم مسواک زدم کیف مدرسه ام  را برداشتم بدون این که صبحانه بخورم رفتم مدرسه.آقا سوال کرد من دستم را بالا بردم: جواب را گفتم آقا گفت دست بزنین بچه ها دست زدنند:من صورتم اینجوری شده بود: من رفتم ساندویچی ناهار خوردم رفتم کانون نمایش تمرین کردم اومدم خونه چایی خوردم وخوابیدم بلند شدم شام خوردم ومشق هایم را نوشتم فیلم دیدم اون شب چون بعد از ظهر خوابیده بودم  خوابم نبرد ساعت 2 شب دندان هایم را مسواک زدم و خوابیدم.

باتشکر مدیریت وبلاگ امروز من

بچه ها خدایی این همه کار دارم ولی باز هم میام پست می ذارم. خیلی نامردیین اگه نظر دادین خوش به حالتون ولی ندادین نامردین باز هم میگم اگه نظر ندادین خیلی نامردین نگاه کنین اینم شکل من وقتی نظر نمیدین:

باتشکر مدیریت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

صبح  بیدار شدم خداراشکر این دفعه خودم بیدار شدم صلوات بفرستید:خیلی خوش حال صبحانه خوردم و رفتم مدرسه.داخل راه پیکوتک و شیر کاکائو خریدم و مدرسه خوردم اومدم خونه چون مادرم نبود آبجیم برای من ساندویچ همبرگر خرید و من خوردم و نوش جان کردم  بعد اومدم کامپیوتر بازی کردم مشق هامو ونوشتم تست کارکردم لقمه ی نون و پنیر درست کردم وخوردم شام زرشک پلو  ومرغ داشتیم خوردم و فیلم های شبکه تماشا رو دیدم و دندان هایم را مسواک زدم و خوابیدم.

 برای رفتن به وبلاگ نجوم اینجا کلیک کنید،نطر یادت نره؟؟؟

باتشکر مدیریت وبلاگ امروز من

صبح مادرم منو بیدار کرد.رفتم سر خیابان بابای دوستم اومد منو برد حوزه آزموون قلم چی .آزمون  دادم اومدم خونه ناهار ماهی داشتیم خوردم رفتم مشق هامو نوشتم بعد زود خوابیدم بلند شدم یه ذره تست کار کردم رفتم چایی خوردم شام آبجیم اسنک درست کرده بود من هم خوردم با سس فراوان بعد مسافران و امپراتور دریا دیدم و زود خوابیدم

لینک دوستان:yar-e-dabestani-e-man.lxb.ir

باتشکر مدیریت وبلاگ امروز من

بسم الله الرحمن الرحیم

مادرم منو صبح بیدار کرد.زود رفتم صبحونه خوردم.رفتم سر کوچه بابای دوستم منو برد نخبگان من ودوستانم پیاده شدیم رفتیم داخل کلاس جزوه ها رو دادیم بعد اومدم خونه ناهار نخوردم چون اصلا گشنه ام نبود.زود رفتم کانون نمایش تمرین کردم بهد از ظهر کلاس خصوصی داشتم زود رفتم بعد اومدم خونه جزوه های کلاس و جزوه های نخبگان روحل کردم شام خوراک مرغ داشتیم خوردم و دندان هایم را مسواک زدم و خوابیدم.

نظر بدیا!!!!

لینک دوستان

mashin-bahal.lxb.ir

katalom.lxb.ir

niloufar-gril.lxb.ir

باتشکر مدیریت وبلاگ امروز من

بسم الله الرحمن الرحیم

من امروز من صبح بلند شدم صبحونه نون و پنیر و گردو خوردم و راه افتادم مادرم برای من لقمه درست کردم.رفتم مدرسه  ریاضی امتحان داشتیم من 20 گرفتم اومدم خونه به مادرم نشون دادم مادرم خوشحال شد بعد زود رفتم کانون بعد از کلاس خوشنویسی و ادبی نوبت نمایش ما شد و من وبچه ها تمرین کردیم اومدم خونه فردا نخبگان داشتیم زود جزوه ها رو حل کردم رفتم کتاب برای آمتحان قلم چی که جمعه بود کتاب خوندم  و تموم کردم و شام کوکو خوردم  و دندان هایم را مسواک زدم و راحت خوابیدم

باتشکر مدیریت وبلاگ

سلام اگر می خواهید از دیگر وبلاگ های من و دو ستانم مطلع شوید بر روی این لینک ها کلیک کنید

وبلاگ های خودم:

اینجا

اینجا

اینجا

وبلاگ های دوستام

اینجا

اینجا

وبلاگ های تصادفی

اینجا

اینجا

باتشکر مدیریت وبلاگ

صبح مادرم منو بیدار کرد دندان هایم را مسواک زدم و کیف مدرسه را آماده کردم،صبحانه خوردم و راه افتادم ،مدرسه رفتم خیلی خوشحالبودم امتحان ریاضی دادم آومدم خونه ناهار خوردم دوستم نیما که آدرس سایتش این است خونه ما اومد باهم پاورپوینت درست کردیم اون زود رفت من هم مشق هایم را نوشتم و شام ماکارونی دیشب را خوردم و خوابیدم.

باتشکر مدیریت وبلاگ امروز من

دانلود پاورپوینت مطالعات اجتماعی ششم با حجم کم

صبح بیدار شدم صبحانه خوردم و رفتم مدرسه زنگ اول آقا سوال کرد و من دستم را بلند کردم:و جواب راگفتم آقا به من گفت آفرین!!!من صورتم اینجوری شده بود: خیلی خوشحال شدم ناهار مرغ داشتیم و من خوردم بعد از ظهر کامپیوتر بازی کردم مشقامو نوشتم و خوشحال شام ،سالاد الویه خوردم و دندان هایم را مسواک زدم و خوابیدم.

باتشکر مدیریت وبلاگ

 اگه نظر ندی نامردی باز هم میگم اگه نظر ندی ناااامردی

صبح مادرم منو بیدار کرد ولی می دونین دیشب دیر خوابیده بودم صورتم اینجوری شده بود:

خوب مادرم منو با زور و بلا بیدار کرد صبحانه خوردم  رفتم مدرسه.مدرسه با دوستم یعنی بغل دستیم که دیروز قول داده بود منو تو تکواندو میبره آماده ی نبرد بودم :

دعوا ما ادامه داشت ...

بقیه در ادامه مطلب

سلام یه مدت سرم شلوغه لطفا صبر کنین.

باتشکر مدیریت وبلاگ

امروز نهمین سالگرد پسرداییم بود وقتی برگه سالگرد رو نگاه کردم،برگه رو پاره کردم. صبح مادرم منو بیدار کرد که بریم خونه ی دایی،صبحونه نون پنیر خوردم رفتم ناهار هم اونجا بودم.ناهار خوردم زود  همه مسجد رفتیم و موقع سخنرانی من و پسردایییم چایی و خرما پخش می کردیم بعد از سخنرانی خونه آمدم و حیاط رو تمیز کردم و شام خوردم و کیف مدرسه را آمده کردم ودندان هایم را مسواک زدم و زود خوابیدم.

باتشکر مدیریت وبلاگ